شهرها،بزرگراهها،میدانها،خیابانها، کوچه ها و پلاک هایه زیادی مانده
که هنوز در جست و جوی تو به آنها سرک نکشیده ام
من که میدانم کجایی
اما خودم را به آن راه میزنم که گمت کرده ام
تو هم به رویم نیاور که می دانم کجایی
بگذار همچنان سرگردان یافتن تو باشم
بگذار همچنان دلخوش باشم
به اینکه روزی در همهمه ی ناخوش این دنیا
تو را خواهم یافت
و آن روز "تو" خوش ترین ترانه ام خواهی شد
^حسام فلاحتی^
======================
پ.ن:
1-حدود 10 روز پیش باید جایی میرفتم و دیرم شده بود،پس یه ماشین دربست گرفتم که راننده بعد سوار شدن گفت واسه اینجا نیست و از سر اینکه گفتم در بست سوارم کرده منم گفتم باشه و مسیرو بهش اعلام می کردم هر بار- یه مقدار که گذشت چند قطره بارون رو شیشه ی ماشین نشست و راننده ی محترم شروع کرد به غرغر از هوا و اینکه چرا هوای شهرتون همیشه گرفته اس و از این حرفا منم که حوصله ی خودمو نداشتم دستمو داده بودم بیرون از پنجره که بارون بخوره،راننده ی محترم باز ادامه داد اصلا چرا هوای شهرتون همش غمه، ابریه حالش معلوم نیست،یه پوزخند زدم بهش.گفت:چترم که نداری کارت تو بارون ساخته اس منم همینطور که داشتم بهش نشون میدادم باید میدونو کدوم طرف بره گفتم:هوا به این لطیفی ،بوی خاکم که بلند شده،الان فقط باید زیر بارون قدم زد ، یه نگاهی انداخت بهمو سری تکون داد بهش گفتم:اهل کجایید شما؟ گفت: اصفهان نصف جهان(با لحن دوست داشتنیه خودشون) لبخندی زدم بهش و دیگه ادامه ندادم حرفامو تا به مقصد برسم ... خیلی از مردم بارونو دوس ندارن حتی همینجا تو همین شهره خودمون و اصلا نمی فهمم چرا نباید بارونو دوست داشت همه اینا رو واسه این نوشتم که بگم دلم واسه باریدنش لک زده یه 15-20 روزی هست که حسابی نباریده اون روز هم فقط 1 ساعتی باریدو تموم شد
2-پ.ن اول میدونم هیچ ربطی به شعر بالا نداره اما قبل از پسته شعر یهو دوباره یادم اومد موضوعش
3- کسی جز تو چون تو برای زمانِ بزنگاه نیست ش.ن
4-....
===============
پ.ن:
1-آلبوم نه فرشته ام نه شیطان همایون شجریان خیلی قشنگه
2-حالم این روزا حال خوبی نیست...
قلوه سنگی تو کفش این دنیا
من به روزای خوب مشکوکم
شک دارم عمق ماجرا اینجاست*یغما گلرویی*
3-شنبه ها فاجعه اس این ترم اما یک شنبه یه دنیاس(کاش کلا همه ی این ترم یک شنبه بود) اصلا به شوق یک شنبه ، شنبه رو رد می کنم
4-....
در اولین روز بشریت
عطر وجودت در جای جای زمین پیچید
و آن روز خدا به جهان وعده ی حضورت را داد
از آن پس زمین چشم به راهت بود
تا تو ناگاه آمدی
و یک فصل به فصل های دیگر اضافه شد
فصلی ورایه تابستان،پاییز و زمستان
فصلی جدید به نام بهار
فصلی که در آن درختان به یومن وجودت شکوفه دادند
و پرندگان هر روز صبح یک سمفونی از طبیعت را نثار زمین کردند
فصلی که جهان را زنده کرد
فصلی که تو رغم زدی
تو آمدی،خدا وعده اش به جهان را جامه عمل پوشاند
و بهار شد فصلی برای زایش،برای صلح،برای شادی،برای عاشقی،برای عطر شیرینی و همه ی چیزهای خوبِ دیگر
تو آمدی و شد فصلی برای تو
^حسام فلاحتی^
======================
پ.ن:
1- درود به بهترین روز بهار
2-گاهی خیلی حرف دارم اما بلد نیستم چطور بگم
3-( )یه جمله باید داخل پرانتز می نوشتم ولی خب...
4-....
==================
1-سیزده بدرتون خوش
2-تا یادمه هیچوقت سیزده بدر برام خاص و به یاد موندنی نبوده
3-واقعا برام سخته درکش که مردم تو روز طبیعت چطور می تونن اینقدر بی توجه به طبیعت باشن طبیعت رو پر کنن از زباله ، شاخه های درختا رو بشکنن و... مگه یه پلاستیک قیمتش چقدر بالاست؟ مگه قیمت 1 بسته ذغال چنده؟چقدر وقت میبره مگه جمع کردن شاخه های خشکی که رو زمین افتاده برا آتیش درست کردن؟ زمانی که طول میکشه برا خاموش کردن همون آتیش مگه چقدره که آتیشو همونطوری ول می کنیم (یه مقدار سعی کنیم تو این روز مهربون باشیم با طبیعت)
4-....
5-عکس کاره خودمه - روبه روش یه کافه هست که نزدیک به 7-8 ماهیه هفته ای حداقل 2-3 بار میرم اونجا یه موقعی کافه گردی تفریحم بود ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه کافه گردی تعطیل شده
6-پلاک این خونه که رو به رو کافه اس 13ه
بعدا نوشت:
+فردا پرکارترین روز سال است برای من, باید گره از تمام سبزه های این شهر باز کنم. مبادا کسی تو را آرزو کرده باشد...+
بعدا نوشت رو از پیج The Ways کپی کردم :)
شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد...
*********
ویسواوا شیمبورسکا (Wisława Szymborska)
========================
پ.ن:
1-مدتها پیش این شعر رو خوندم و از همون موقع هر وقت یادش می افتم فکرمو درگیر می کنه
واقعا دوست داشتن کسی که هیچ وقت ،هیچ زمان،سهم تو نخواهد شد شهامته یا حماقت؟
و البته اینکه به نظر شهامت بیاد یا حماقت هم تو اصل داستان یعنی دوست داشتن کسی که سهم تو نیست تغییری به وجود نمیاره و اینکه کسی که عاشق باشه براش مهم نیست که بگن با شهامته یا احمق ولی واقعا
دوست داشتن کسی که هیچ وقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد... شهامته یا حماقت؟
2-....
3-فعلا چیزه دیگه ای به ذهنم نمیرسه
اسب روزگار بر سر اولین کوچه ی بهار ایستاد
یک سال جدید
یک تقویم جدید
از عید دیدنی متنفرم
حرفایه الکی
سوالایه نا مربوط
خنده های مصنوعی
پز هزار تا چیزه داشته و نداشته
و تو بهترین حالت صحبت از وضع اقتصادی جهان و ...
امروز تویه یکی از مجالس دوست داشتنیه عید دیدنی(مدیون هستید اگه فکر کنید با قصد این حرف رو زدم :D) یه فردی می گفت خیام شاعر نبوده و همه ی شعرایی که میگن خیام گفته حقیقت نداره بعد هم یه سری .... دیگه
و من که تویه فامیل و آشنایان دور به کم حرفی معروفم (که اصلا هم حقیقت نداره فقط به دلایلی ترجیحم اینه که کمتر حرف بزنم) تمام مدت مشغول لبخند زدن و سر تکون دادن بودم(که بعله شما عجب حرفی زدین) و داشتم فکر می کردم که آیا مجبوریم حرف بزنیم وقتی چیزی برای گفتن نداریم
از عادتایه بدی که دارم اینه اگه سوژه داشته باشم ساعت ها می تونم غر بزنم
ولی خب آخرش که چی
یک سال گذشت
و این اسب روزگار از آخرین پیچ زمستان گذشت و به اولین کوچه بهار رسید
و من هنوز....
==========================
پ.ن:
1-سالی که نکوست از بهارش پیداست
2-تعطیلات بسته دیگه می خوام برم دانشگاه
3-عاشق عطر برگ کوبایی ام(بوی زندگی میده)
4-....
5-اصلا هم اسم نوشته ام با قصد و منظور نیست