شب تاب
شب تاب

شب تاب

*فرض*

…..

اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود ،
خانم معلم مان میگفت فرض کنید دو تا سیب دارید ، یکی اش را میخورید ، حالا چندتا سیب باقی مانده ؟
آنقدر این کلمه برایم نامانوس و عجیب بود که نمیدانی ،
فرض ؟ فرض بگیرم که دو تا سیب دارم ؟
چطور فرض بگیرم ؟ فرض را از کجا باید بگیرم ؟
یکبار از خانوم معلم مان پرسیدم ، خانوم ما نمیدانیم چطور و از کجا فرض بگیریم
خانوم معلم مان خیلی خوشگل بود ، چهره ای دقیق از او در ذهن ندارم اما یادم می آید چشمانی روشن داشت ، سفید و بور بود و مهربان ، جوری مقنعه میگذاشت که همیشه چند تار مویش بیرون میریخت ،انگار که میدانست آن چند تار مو چقدر به چهره اش مزه میدهد
خندید و گفت پسرم فرض را از جایی نمیگیرند ، فرض گرفتن یعنی خیال کردن ،
یعنی فکر کنی که چیزی را داری در حالی که واقعن نداری اش ، مثل همین سیب
فرض یعنی این ، یعنی خیال کنی که سیب داری ، هرچند که سیبی اینجا نیست
حالا بیست سال گذشته است و من این روزها تنها کاری که بلدم به خوبی انجامش دهم فرض کردن است
وقتی میخواهم بروم خرید فرض میکنم تو کنار من نشسته ای و با کنترل ضبط طبق معمول درگیری برای پیدا کردن آهنگ مورد علاقه ات
وقتی دارم فیلم میبینم فرض میکنم تو همینجایی و مثل همیشه با همان عجول بودن شیرینت ، دلت میخواهد زودتر بدانی که بالاخره ته فیلم چه میشود
فرض میکنم وقتی که بنزین زدم طبق معمول تو پول را از کیف پول به من بدهی و مثل همیشه عشق حساب و کتاب داشته باشی
فرض میکنم که قبل اینکه بخواهم از ماشین پیاده شوم برگردم سمت تو و دستی به عادت لای موهایم بکشی و یقه ام را صاف و شق و رق کنی و بعد اجازه ی رفتن صادر کنی
فرض میکنم هستی و موقعی که پشت ترافیک اعصابم بهم میریزد مثل همان موقع ها برایم شعر میخوانی و کم کم مجاب میشوم که باباجان ترافیک آنقدر ها هم بد نیست
خانم معلم نمیدانم کجایی ، اما این روزها که میگذرد آنچنان فرض گرفتن را یاد گرفته ام که شما هم باورتان نمیشود
اما میدانی
فرض گرفتن دو عدد سیب کجا و فرض گرفتن تو را داشتن کجا
فرض گرفتن یعنی ،
..
فرض گرفتن یعنی که تو را داشته باشم ، در حالی که به شدت هر چه تمام تر ندارم ات عزیز جانم
همین

نویسنده: ناشناس

=================================

پ.ن:

1-بعد از نزدیک دو ماه سلام

2-اصلا خوب پیش نرفت یا شاید بهتره بگم اصلا بد پیش رفت

3-از آخرین باری که چیزی نوشتم خیلی میگذره،فک کنم حس نوشتنم خشک شده

4-....

5-دنبال دکمه ریستم میگردم،احساس می کنم سیستمم کند شده،سنگین شده و... شاید با ریست درست بشه

6-خیلی دلم می خواد اگه خدایی باشه،باهاش صحبت کنم.مسائل بنیادی دارم باهاش،که لازمِ حل بشه

7-آلبوما چی میگن ،ابی بدک نبود - رضا یزدانی هم همینطور البته رضا یه مقدار بهتر بود(بخصوص سیگار پشت سیگار و تعظیم زئوس)-آهنگ جاذبه ی آلبوم فریدون و قاب محمد اصفهانی بسی دلنشین بودن

8-زمزمه های اینروزام

حالم این روزا حالِ خوبی نیست

قلوه سنگی تو کفشِ این دنیاس 

من به روزای شاد مشکوکم

شک دارم ختمِ ماجرا این‌جاس...

---------

ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺁﺧﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺯ، ﺑﻬﺎﺭﻱ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺩﺭ ﺑﻐﻠﺖ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭﻱ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺨﻔﻲ ﺑﺸﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﺎﺩﻱ
ﮐﺎﺷﮑﻲ ﻭﺻﻞ ﺷﻮﺩ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﻱ
ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺑﺪ ﻧﺸﻮﺩ ﺁﺧﺮِ ﺍﻳﻦ ﻗﺼّﻪ ﻱ ﺑﺪ
ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﺑﻴﻢ … ﻭﻟﻲ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ…

9-فعلا همین :)

9و یک دوم :برف امسال رو هم دیدم اولیش خیلی کوتاه بود

نظرات 7 + ارسال نظر
شیشه یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 17:37

ریست کن ریست کن:دی

دکمه اش نمی دونم کجاس :D

شیشه! یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 17:35

سکولار زده :دی
خدا هست:دی

سکولار،بام شیب دار؟شیب ؟ چرا شیب دار می سازند ؟ :D

شیشه یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 17:34

دارم با ابی خودمو خفه میکنم!عالیه.

نه خفه نکن خودتو زنده بمون
بی اعتنا رو خیلی دوست دارم تو آلبومش

شیشه یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 17:34

زمزمه ی این روزام . . .

شیشه یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 17:32

ما که برف ندیدیم . . .

ما دیدیم :)

شیشه یکشنبه 21 دی 1393 ساعت 13:18 http://shishe30.blogfa.com

حسام چرا اوضاع اونجور که میخواستی نشد؟بنظرم تو کارات رو اصول باید باشه.

شیشه جان گاهی پیش میاد که تو نقشی در اتفاقاتی که برات پیش میان نداری، یه جورایی جبری میشه اوضاع...

شیشه شنبه 20 دی 1393 ساعت 20:59

حسام تو فوق العاده ای.
الان واقعا خسته ام.
فرض عالی بود.
میام راجع به همه نه خطت نظر میذارم.فعلا دارم میمیرم.

فدای تو
لطف داری
منتظرم که بیایی :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.