شب تاب
شب تاب

شب تاب

▬=شیرکو بی کس=▬


آمد و تنها

زیر درخت نارنجی ایستاد

سبدی گل در آغوشش

مشرق و ساعت مچی اش را نگاه کرد

و قطار از راه رسید

مردان پیاده شدند

زنان پیاده شدند

قطار بان نیز

و او را در میان مسافران ندید و غمگین

به گل های سبد نگریست

دیگری آمد

او نیز تنها

مشرق و ساعت مچی اش را نگاه کرد

پیش از رسیدن دومین قطار

بی سخنی

سبد گل را به او سپرد

و رفت.


^شیرکو بی کس^

=========================


پ.ن:

1- این هم همون شعری که تو پست قبل می خواستم بزارم

2-عکس واسه قلعه رودخانِ برا همین جمعه ای که گذشت ، طبیعت منطقه اش فوق العاده اس

3-و چقدر خوبه که بیخیال خیلی چیزا میشه گاهی روی سنگای کنار رودخونه نشست و پاها رو تو آب گذاشت و به صدای معجزه ی رودخونه گوش داد

4-....

5-تو می روی

من سکوت می کنم

باد با تو می خواند اما سرود رفتن را

تو می روی و من نگاه می کنم رد پایت را

تو می روی روزمرگی آغاز میشود باز

6-شماره 5 رو موقع نوشتن همین پست نوشتم درست بعد از تایپ (5-) فقط چون کاغذ دم دست نبود همینجا تایپ شد :)


نظرات 4 + ارسال نظر
شیشه شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 22:31

اصلا نگرانت نیستم

همین الان اومدم
داشتم به کامنتایه قبلت جواب میدم دوسته همیشه به فکر
واقعا خیلی جالبه همین که کامنت قبلیا رو تایید کردم جدیده اومد

شیشه دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 18:23

چه عکسییییییییییییییییییییییییی.دلم خواست

جای فوق العاده زیباییه
توصیه می کنم اگه سمت گیلان اومدی حتما یه سر قلعه رودخان هم بزن

شیشه دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 18:21

چه چیزی نوشتی...محشره

خیلی ممنون خانمه شیشه خانم
برا یکی از دوستام خوندم اونم تعریف کرد

شیشه دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 17:47

چقدر حس غمی داشت این شیرکو

شعرهای بسی قشنگی داره شیرکو بی کس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.