در راستای پست قبلی و در ادامه ی مرور خاطرات چهارشنبه (که میگن روز خوشبختیه)یاده صحبت های اونشب افتادم
مظاهر : حسام، خیلی خطرناکه با این وضعیت رانندگی می کنیا(تقریبا شب کوری دارم)
من: آره،واسه همین ماشینو بردم قبل تمرین خونه گذاشتم
مظا(در حالی که داره عباس قادری تو دیزی سرا پخش میشه): اون خواننده کی بود که داشتی با دنی حرفشو میزدی
من: ادین پیاف(خواننده زن فرانسوی)
مهرشاد وارد بحث میشه :عجب صدایی داشتا
بحث یکدفعه به سمت تایپوگراف میره
مهرشاد:حسام اون طرحه که دیشب حرفشو زدی چی شد؟
من: تا 6 صبح بیدار بودم ولی تموم شد
بهش طرحو نشون میدم بنظر بدش نیومده
مهرشاد:اون عکس رو چه خوب پیدا کردی،چه خوبه واقعاً
من: عکسو از پروفایل.... برداشتم
مهرشاد :0_o جدی؟
من:آره،البته قرار شده که جایی انتشارش ندم...
مهرشاد:ولی کلا آرتیسته،بلده دقیقاً چطور باشه، کاملا هنرمند و حرفه ایی
سری تکون میدم و چشمم رو بیت حافظ گیر کرده
مظاهر رد نگاهمو دنبال می کنه و با پوزخند میگه :بیا این یکی هم گیر کرد رو این شعر،
به مهرشاد اشاره می کنم که دلم می خواد تایپوگراف بزنم این ییتو
مهرشاد یه فوت بلند میکشه و میگه واییییی
بحثمون به سمت خط ایرانی میره و ادامه میدیم که از نظر هر کدوم از ما کدوم خط برا نوشتن بهتره
بعدش یادمون میاد شنبه امتحان داریم،امیر که اکثراً دخالت نمیده خودشو تو بحثا میگه: حسام که تازه 12 شب قبل امتحان یادش میاد امتحان داره همه میخندن
4 تا مدیر با هم از پشت میز بلند میشیم و میریم که راهی بشیم برا خونه
تا خونه رو قدم میزنم،تو سرم کلی فکرو خیال هست و اینکه به کدوم توجه کنم بیشتر، واقعا برام سخته.کلی صدا تو سرم میپیچه،از امتحان شنبه،تا اینکه ترم آخر مدیریتم و هنوز دلم می خواد ادبیات و هنر بخونم، به شازده کوچولو فکر می کنم و دلم می خواست که بود و باهاش همدردی می کردم و از یه درد مشترک حرف میزدیم....سره کوچه میرسم وافای گوشیم به خونه وصل شده دنبال کلید میگردم،پیداش می کنم، گوشیم شروع به صدا خوردن می کنه و میفهمم که تو وایبر پیام دارم
+معلومه امروز کجایی؟
-بهت پیام دادم،جواب ندادی،منم رفتم تمرین
+نت قطع بود پیامام نیومد
-باشه...
سعی میکنه با شوخی و... از دلم در بیاره و خب منم نمی خوام بحثو کش بدم پس نرم میشم
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پ.ن:
از سره بیخوابیه که ساعت5 صبح پست میزارم
اونم اینقدر طولانی
-----
چقدر نوه یادگار و دوست دارم (پشتم گرمه)
------
من برم به بقیه کارام هم برسم
1.تو وایبر کی بهت پیام داد:دی
2.اصلنش هم باید واسه شیشه و خرچنگ تایپوگراف بسازی :دی
1-کسی که همه دنیامه

2-حتمانشم بروی چشم :) شما امر بفرمایید فقط
ما فقط میخوریم،وقت واسه حرف نداریم:-D:-D:-D:-D
ما اینقدر مشغول حرف میشم گاهی غذا از دهن می افته
سلاااام یا خدا چه خبره تو روزای شما بدتر از منی که ما که انقدر حرف میزنیم یادمون میره چی داریم میگیم!!! خخخخخ ! مهمونیمون دعوتی اقا حسام ساعت نه هر شب وبلاگ من ! امیدوارم ببینمت روز خوش
سلام
دقیقا،گاهی فراموش می کنیم اصلا حرفمون از چی شروع شده و الان می خوایم به چی برسیم
ممنون از دعوتت حتما میام :)
چقد دوستات حرف میزنن!با پا برو تو دهنشون:دی
کلا وقتی باهمیم داریم حرف میزنیم